مادرم-قربان نی نی چشمانش بروم- هنوز، هم زمان، هم به باغچه سرک می کشد و خوراک را می پزد و خانه را می روبد و کتابش را می خواند و پدرم-قد و بالای رعنایش را بنازم- هنوز در محل قدم می زند و سلام ها را جواب می دهد و پشت میزش عددها را به بازی می گیرد.
اما هر دو، هر بار، اندکی-فقط اندکی- آهسته تر، آرام تر.
و این اندک، جان مرا می خراشد. آهسته، آرام، همیشه، هر بار.
پیش تر ها نوشته بودم تماشای زوال از خود زوال سخت تر است.
حالا می گویم سخت نیست فقط . کشنده است .
اگر بازیگر این نقش عزیزترین آدمِ زندگی ات باشد.

از : بیگانه


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

برنامه نویسی،گرافیک،آموزش کامپیوتر آرایشی سپیده در منزل انجمن اسلامی هنرستان فنی و حرفه ای توحید Chris اردیبعـــــ❤ــشق گروه تشریفات مجلل درنیکا _ رشت زامیت : دنیای تکنولوژی creamacrylicjar صورت حساب های ساختمان شماره 15 این وبلاگ جهت معرفی انواع کاندوم می باشد